به گزارش خودرونگاران به نقل از اندیشکده خودرو ، اولین و شاید بنیادیترین دلیل، نبود شناخت عمیق از مسائل است. ما به جای فهمیدن ساختارهای پنهان، چرخههای بازخوردی و روابط پیچیدهای که این صنعت را شکل میدهد، معمولاً به ظاهر مشکلات نگاه میکنیم. راهحلها مقطعیاند، واکنشیاند و اغلب بر پایه حدس و تجربه شخصی. طبیعی است که وقتی مسئله درست شناخته نشود، راهحل نیز درست انتخاب نمیشود.
دلیل دوم، کمبود دانش مدیریتی برای پیشبُرد استراتژیهاست. در جهانی که صنایع خودروسازی آن با مدلسازی، شبیهسازی، تفکر سیستمی، چابکی سازمانی و نوآوری فناورانه اداره میشوند، ما هنوز با رویکردهای خطی، کلاسیک و بدون ابزار تحلیل پیشرفته تصمیمگیری میکنیم. مدیری که ابزار تحلیل ساختاری ندارد، ناخواسته اسیر روزمرهگی میشود.
از سوی دیگر، تعاملات بینالمللی به حداقل رسیده است. صنعتی که بهطور طبیعی باید در شبکهای جهانی از دانش، قطعه، فناوری و مدیریت مشارکت کند، سالهاست که از این زیستبوم جدا مانده است. این انزوا، آسیبِ پنهانی ایجاد کرده: قطع جریان یادگیری. بسیاری از مدیران امروز دیگر نمیدانند استانداردهای دنیا به کدام سمت حرکت کرده و چگونه باید پاسخگوی تغییرات سریع باشند.
اما شاید تلخترین واقعیت آن است که آموزش در این صنعت جدی گرفته نمیشود. گویی در برخی سطوح مدیریتی این تصور وجود دارد که «زمان همه چیز را حل خواهد کرد»؛ یا تجربههای گذشته برای آینده کافی است. در حالی که در جهان امروز، آموزش مداوم دیگر یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت استراتژیک برای بقاست.
در کنار همه اینها، عاملیت ـ توان تصمیمگیری و اثرگذاری مدیران ـ به تدریج رنگ باخته است. بخشی از مدیریت صنعت خودرو در وضعیت «انتظار» قرار دارد؛ انتظار برای بهبود شرایط، تغییر محیط، یا آمدن راهحلی از بیرون. اما تا زمانی که نقش عاملانه مدیران احیا نشود و تا زمانی که مسئولیت تغییر پذیرفته نشود، هیچ اصلاحی از بیرون رخ نخواهد داد.
به این مشکلات، کمبود نقدینگی و سطح پایین نوآوری را هم باید اضافه کرد؛ اما اینها بیشتر نشانهاند تا علت. علت اصلی ریشهایتر است: صنعتی که امیدش را برای بهتر شدن از دست بدهد، سرمایه مهمتری را از دست داده است.
امید، زیربنای حرکت است.
اگر سازمان، مدیر یا صنعتی امید خود را از دست بدهد، دیگر انگیزهای برای نوآوری، یادگیری یا تلاش ساختاری باقی نمیماند.
این وضعیت دقیقاً همان نقطهای است که نقش آموزش، بازاندیشی و مدلسازی روشن میشود. صنعتی که مسائل خود را نمیشناسد، باید به ابزارهای شناخت مجهز شود. صنعتی که چشمانداز ندارد، باید ساختار تفکر راهبردی را بازسازی کند. صنعتی که امیدش کم شده، باید نشان داده شود که آینده قابل تغییر است ـ به شرط آنکه مسیر آن فهمیده، مدلسازی و انتخاب شود.
برگزاری کارگاههایی مانند «پویاییشناسی و تفکر سیستمها» که با همکاری دانشگاه صنعتی شریف برگزار میشود، صرفاً یک دوره آموزشی نیست؛ تلاشی برای بازگرداندن این صنعت به مسیر شناخت، یادگیری و امید است. زیرا هیچ صنعتی بدون فهم دقیق مسائل، بدون پرورش مدیران اندیشمند، و بدون ایمان به قابلیت تغییر، راهی به سمت آینده ندارد.
این کارگاهها و فعالیتهای مشابه امروز بیش از همیشه اهمیت دارند؛ نه فقط بهعنوان آموزش، بلکه بهعنوان احیای تفکر، بازسازی امید و بازیابی نقش عاملانه مدیران در سرنوشت صنعت خودرو ایران.